-
یکسال گذشت....
پنجشنبه 5 آبان 1390 15:14
چشم هم زدیم و یه سال گذشتوووویه سال از زیر یه سقف بودن...یه سال از آرزوی بزرگ با هم بودن...استقلالی که خیلی وقتها حس کردم هنوز ندارمش اما این روزا دیگه انگار داریم یواش یواش به عنوان یه خانواده پذیرفته میشیم.... مخصوصا بعد از اسباب کشی که برای من خیلی درد آور بود...بیشتر وسایلم زخمی شدن... اما این خونه رو خیلی دوست...
-
زندگی دلچسب میشود
چهارشنبه 2 شهریور 1390 17:12
بالاخره با ۲۰ هزارتومان سر و ته مدرک گم شده هم اومد... آخرای شهریور دوباره رسما دانشجو میشم و هیچی منو اینقدر سر کیف نمیاره.... آتلیه رو هم جمع نمیکنم...حامد میگه چه مهمه که جردن باشیم؟؟؟خب میریم سمت پاسداران یا هروی....محله ی مورد علاقه ی من تو کل تهران...دیدم بد هم نمیگه خب مجبور نیستم ماهی ۱۲۰۰۰۰۰۰ بریزم تو جیب...
-
خبرای خوب....
دوشنبه 24 مرداد 1390 15:41
دیگه امروز اتاق رو تمیز کردم....اتاق که نه باشگاه کوچک خانگی....ببینم این چیزا تاثیر میذاره که یه کم لاغر بشم و برگردم به دوران اوجم؟ تردمیلی که 3 ماه التماس حامد کردم که بیاره بالاخره اومد...شبا استفاده میکنم... منکه وقت پیاده روی ندارم حداقل اینجوری یه کمکی به بدن بیچاره ام کرده باشم.... اههههههههههههه دیدی خبر اصلی...
-
سپید
سهشنبه 18 مرداد 1390 15:45
تو با سر انگشتانت مرا بر بخار شیشه مینویسی خورشید که میتابد پنجره مرا گریه میکند.... الهه / 1387
-
پ نه پ
دوشنبه 3 مرداد 1390 14:05
یه کلیپ رفتیم شمال بسازیم حامد یه تیکه کلام یاد گرفته بود که رو مخم بود...پ نه پ.... تا اینکه اتفاقی یه عالمه چیز راجع بهش پیدا کردم که ا زخنده روده بر شدم گفتم شما هم بخندید....اگه تکراریه ببخشید...من خوباشو گلچین کردم..... تو خیابون داریم راه میریم ... دوتا گربه داشتند جفت گیری میکردن ... دوستم پرسید... وااااا دارن...
-
تصمیم الی.....
سهشنبه 28 تیر 1390 16:50
نمیخوام اسمشو بذارم شکست اما یه جورایی وقتی مجبوری از هدفت دست بکشی برات سخته دیگه..... فکر کن وقتی یه قرون هم پول تو جیبت نداری یه بچه رو پیدا کنی و سرپرستی شو قبول کنی... با بدبختی بزرگش کنی.... به خاطرش از همه چیزت بگذری. ..حتی یه وقتایی فکر کنی(عجب غلطی کردم!!!) اما فردا دوباره دوستش داری.... برات شیرین زبونی...
-
نابرده رنج...
سهشنبه 31 خرداد 1390 13:01
می بینید؟؟؟؟؟؟ نابرده رنج و میگم .....هرشب ساعت 11 شبکه 3..... الکی میگن فیلم نتیجه زحمت فیلمسازه....فیلم نتیجه تنهایی و دلتنگی زن هاییه که 2 ماهه یه دل سیر شوهرشونو ندیدن خداییش وقتی پخش میشه حس میکنم منم براش زحمت کشیدم... البته اسم حامد خورده دستیار تدوین چون از 34 قسمت 20قسمتش رو نبوده و 14قسمتش رو تدوین...
-
ماجرا های من و کامپیوترم
پنجشنبه 26 خرداد 1390 16:56
یکی بود یکی نبود... یه الی بود...داشت با کامپوترش کار میکرد....ییهو کامپیوتر خوابش گرفت . به خواب عمیقی فرو رفت.... الی هر کاری کرد بیدار نشد...زنگ زد به دکترش...دکتر گفت بیارین خوبش کنم... چند روز طول کشید تا رسید به دست دکتر...خلاصه نزدیک درست شدنش بود که دکتره زنگ زد گفت: آبله مرغون گرفتم....حالا بیا درستش کن.......
-
منهم فیس بوکی شدم!!!!!
یکشنبه 18 اردیبهشت 1390 15:44
بالاخره یکی از دوستان برام یه صفحه ی فیس بوک باز کرد... خب اونجوری که میگفتن جالب نبود اما بد هم نیست... البته من به غیر از چند تا دوست دوران هنرستان کسی رو پیدا نکردم... یعنی در واقع اونایی رو که فکر میکردم حداقل اونجا بتونم پیدا کنم پیدا نکردم اما بد هم نیست...بالاخره اینم واسه خودش دنیاییه.... دیروز هم رفتیم...
-
دوری و دوستی
پنجشنبه 15 اردیبهشت 1390 12:44
همه میگفتن خوش به خالتون که با هم کار میکنید و صبح تا شب با همید... راستش منم اصلا ناراضی نبودم که همه اش با حامدم... اما اون روزا یه وقتایی حس میکردم براش تکراری شدم...دیگه دلش نمیخواست دوتایی با هم بریم گردش..یعنی میگفت ما که همه اش با همیم بیا جمعه با خانواده هامون باشیم... هرر چی من میگفتم بابا ما در طول هفته...
-
نیستی هم عاشقتم
یکشنبه 11 اردیبهشت 1390 15:50
وقتی باهاش مخالفت کردم نه میخواستم عشقش و بسنجم و نه.... حتی صادقانه بگم فکر نمیکردم منو به اون ترجیح بده... خب اون عشقش بود...برای رسیدن به اون با همه جنگیده بود.... اما من از شب دیر اومدنا... نبودنا...تنها موندناو....خلاصه از این چیزا میترسیدم... ۴ سال منو پذیرفت و کوچکترین گله ای نکرد...فقط هر وقت پشت صحنه ی یه...
-
ماه عسل...توفیق اجباری
یکشنبه 4 اردیبهشت 1390 13:39
چند روز پیش احساس خستگی زیادی میکردم... حتی به حامد گفتم:یه کار گر ساختمونم سالی یه هفته مرخصی میره پیش فامیلاش اما من سه ساله که حتی یه روز هم مرخصی نداشتم. ..الهی بمیرم حامد کلی دلش برام سوخت و حتی به فکر مرخصی استعلاجی از اداره افتاد که اون بیاد آتلیه و من بمونم خونه.... خلاصه تو این گیر ودار بودیم که..... ۴شنبه...
-
برای اولین بار...
سهشنبه 30 فروردین 1390 09:04
امروز برای اولین بار میخوام یه غزل از خودم اینجا بذارم.... اونم بعد از مدتها سکوت و خاموشی شعرم... حامد خیلی دوستش نداره ولی من دوستش دارم...شاید به خاطر رابطه ای که اون نمیتونه باهاش برقرار کنه ومن میتونم... یکبار دیگر کاش می دیدم تو را یار ای از عبور قصه ی پاییز سرشار تصوی ناب خنده ای در بهت کوچه کم کردن یک سایه جز...
-
اولین ۹۰
دوشنبه 22 فروردین 1390 18:53
۱ .چهارشنبه سوری خود را چگونه گذراندید: پس از اینکه رفتیم خونه یه آش خوشمزه پختم جاتون خالی...بعد از کلی التماس موفق نشدم شوشو را راضی کنم بریم بیرون منم در نهایت پررویی هر چی شمع و شمعدون داشتیم(که تو خونه ی ما از ۲۰ تا بیشتره) آوردم وسط سالن و روشن کردم و از روشون پریدم تازه بینشون فاصله دادم و توی هر دور سه بار...
-
آخرین 89
سهشنبه 24 اسفند 1389 14:04
سلام.... این آخرین پست سال 89 منه ...امروز چهارشنبه سوریه.... من آتلیه ام و احتمال 100% هیچ جا نمیریم چون آقای شوهری میگن خطرناکه...پس تو خونه میمونیم و میقلیم. ... البته من چون به مراسم های ملی ایرانی خیلی اهمیت میدم حتما از روی آتیش میپرم و زردی مو بهش میدم... امسال برای من سوای از مسایل ملی خیلی سال خوبی...
-
خبرایی که تکراری نباشه....
یکشنبه 22 اسفند 1389 14:14
۱. به جون خودم این سازمان سنجش پررو تر از من ندیده. ..من اینقدر کنکور میدم تا بالاخره تهران قبول شم و بتونم به تحصیلات تکمیلی ام ادامه بدم... ۲.میگن کاردانی به کارشناسی پودمانی...فقط آدمو بد نام میکنن..وقتی ۱۱ هزار تومان دادی دفترچه گرفتی میفهمی هم کنکور عمومی داره هم تخصصی... ۳.یک ماهه که اومدیم آتلیه جدید ...اینجا...
-
خواب خدا
یکشنبه 15 اسفند 1389 18:42
این داستان روی من خیلی تاثیر گذاشت شما رو نمیدونم ولی من بهش اعتقاد دارم. خواب خدا رو دیدم..... خواب دیدم کنار هم توی یه ساحل زیبا قدم میزدیم... خدا گفت: این ساحل زندگی توه...هرچی پشت سره گذشته و آینده هم جلوته... نگاه به پشت سرم کردم....دیدم بعضی جاها دوتا جای پاست....بعضی جاها یه دونه... گفتم: اون جای پای کیه؟ گفت:...
-
منو زندگی
شنبه 14 اسفند 1389 14:22
سلام من باز اومدم... هنوز وقت نکردم به یه سری از دوستام سر بزنم. ولی ایشالا میرم. من تو این یه سالی که نبودم یه کار خوب دیگه هم کردم... رفتم کلاس زبان ثبت نام کردم که پس فردا جلو بچه ام خجالت نکشم که..... هر چند حامد بچه دوست نداره. داریم یه وب برای هارمونی راه میندازیم. امسال اولین عیدیه که منو شوشو تو خونه ی خودمون...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 11 اسفند 1389 13:24
من برگشتم واسه همیشه.... وقتی اومدم تو وبلاگ خاک گرفته ام داشتم شاخ در می آوردم که یکسال از آخرین آپم میگذره و من نمیدونستم... حتی نمیدونم دوستام هنوز منو یادشونه یا نه؟ حتی یه سری چیزا مثل شکلک گذاشتن و یادم رفته.... اما در عوض تو زندگیم کلی پیشرفت کردم. بالاخره منو حامد رفتیم خونه ی خودمون. عاشق خونمونم...دیگه دلم...
-
سال نو مبارک
جمعه 6 فروردین 1389 15:59
سلام عیدتون مبارک خوبین؟ ما هم خوبیم. امسال عید جایی نرفتیم. البته برای 10 به بعد میریم شمال به امید خدا..... فعلا چسبیدیم به کار...بابا تو روخدا عروسی کنین...ما هم یه پولی در بیاریم عروسی کنیم.... شب عید برای همه ی عروس داماد های هارمونی پیام تبریک فرستادیم .امسال اولین عید همه شون بود زیر سقف مشترک. به امید عیدای...
-
من در کافی نت
شنبه 3 بهمن 1388 12:59
سلام من امروز اومدم کافی نت. یعنی اومدم برای کاردانی به کارشناسی ثبت نام کنم که میگه تعداد مراجعه کننده ها زیاده منم اومدم یه سری به خودم بزنم . ممنون از نظراتتون. حسین جان شماره آتلیه رو جدی بگیر. اما پیش خودت باشه بهتره. سجاد عزیز ممنون از دلدلریت داداشی. خاله جونم اومدم بهت سر زدم. آتلیه کلی شیک شده. دیوار ها رو...
-
من در کافی نت
شنبه 3 بهمن 1388 12:59
سلام من امروز اومدم کافی نت. یعنی اومدم برای کاردانی به کارشناسی ثبت نام کنم که میگه تعداد مراجعه کننده ها زیاده منم اومدم یه سری به خودم بزنم . ممنون از نظراتتون. حسین جان شماره آتلیه رو جدی بگیر. اما پیش خودت باشه بهتره. سجاد عزیز ممنون از دلدلریت داداشی. خاله جونم اومدم بهت سر زدم. آتلیه کلی شیک شده. دیوار ها رو...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 27 آذر 1388 12:43
سلام...هی الی توپ توپ برگشت. محرم که شروع میشه ما هم بیکار میشیمو خلاصه عروسی و جشن تعطیله...من امروز بعد از مدتها یه جمعه دارم که خونه مامانم هستم. حامد هم فردا امتحان داره درس میخونه... چند وقت پیش قرار شد بزنیم به سیم آخر و با همینی که داریم بریم دنبال خونه.راستش خسته شده بودم از بس هر کی میرسید میگفت: کی...
-
دلم برای همه چیز تنگه...
شنبه 31 مرداد 1388 23:20
اولین نظر پست قبلی نوشته بود تو چیزی غیر حامد نداری؟؟؟؟؟ راست میگی ندارم....حتی دیگه شعر هم نمیتونم بگم چون یا در مورد حامد و عاشقانه میگم یا اگه غمگین بگم میترسم حامد ناراحت بشه و بپرسه این مال کیه؟؟؟؟ کانون رو تعطیل کردم چون نمیرسیدم برم.... به خانواده ام نمیتونم سر بزنم چون نمیرسم برم.. دانشگاه نرفتم چون آتلیه چی...
-
سلام منم الی
سهشنبه 2 تیر 1388 22:54
نمیدونم باید چی بنویسم یه وقتایی حس میکنم اینقدر درگیر زندگی و کار شدم همه چیز یادم رفته... حتی دیگه با هم یه گردش دو نفری هم وقت نمیکنیم بریم.... جمعه بعد از مدتها از فرصت استفاده کردم . حامد امتحان داشت و من با دوستام رفتم دربند...خب خیلی بهش احتیاج داشتم.... دیشبم یه نیم ساعتی رفتیم میخوش... حامد امتحان داشت و...
-
درد و دل های یک کرم خاکی با خدا
جمعه 8 خرداد 1388 18:25
خدایا توی این دنیای به این بزرگی و این همه موجود حالا چرا کرم؟ این همه موجود عجیب غریب، آخه چرا کرم؟ نمیشد منو زرافه یا الاغ خلق میکردی؟ خداییش این هم ایده بود که به سرت زد!!! نه چشم داریم نه دهن داریم نه دماغ داریم فقط یه لوله درازیم فصل جفت گیری که میشه همه حیونا میرن حالی به حولی میکنن ما چون تک جنسی هستیم باید...
-
یه زندگی کوچولوی دوست داشتنی
یکشنبه 20 اردیبهشت 1388 17:55
یه تخت یه نفره.... دوتا لیوان.... دوتا بشقاب.... دوتا قابلمه..... یه گاز دو شعله کوچولو...... یه یخچال همیشه پر..... آره خب شاید به نظر خیلی اداری بیاد ولی برای من که یه ماهه دارم باهاشون زندگی میکنم خیلی دوست داشتنیه...... خب....من فقط دنبال استقلال بودم که حالا دارم....من و حامد....فقط من و حامد.... خونه؟؟؟؟؟ نه...
-
در سایه ی ایزد تبارک عید همه گی بود مبارک
یکشنبه 25 اسفند 1387 13:29
سلام پیشاپیش عیدتون مبارک ما که به احتمال زیاد امسال تهرانیم تا از هوای تمیز تهران توی عید استفاده کنیم فقط ممکنه یه سر بریم اصفهان پیش بابای حامد ...(لطفا براش صلوات بفرستید) من هنوز وقت نکردم برم خرید .... آتلیه جدید رو خیلی دوست دارم....هم قشنگ شده و هم حس خوب بهم میده خبر دیگه ای ندارم امیدوارم سال جدید برای همه...
-
آتیه هارمونی افتتاح میشود...
دوشنبه 12 اسفند 1387 08:15
سلام ببخشید که دیر به دیر میام. درگیر اسباب کشی اتلیه بودیم. اما بالاخره تقریبا تموم شد. قراره یه افتتاحیه بگیریم که هنوز تاریخش معلوم نیست اما خب میدم و احتمالا به هر کی که تو افتتاحیه شرکت کنه یه قطعه عکس هم هدیه میدیم. اینم آدرس آتلیه جدید.... بلوار آفریقا (همون جردن خودمون) نبش کوچه سرو . ساختمان سرو. آتلیه...
-
منباب شراکت....
جمعه 2 اسفند 1387 18:31
از اونجایی که اگه شریک خوب بود خدا واسه خودش شریک میگرفت ما هم دیدیم شراکت فایده نداره و رفتیم واسه خودمون یه جایی رو اجاره کردیم که راحت کار کنیم و حالش و ببریم... تو جردن...الانم حامد رفته در هاشو رنگ کنه... ایشالا همین روزا اثاث کشی میکنیم.... در مورد دانشگاه هم به خاطر شرایطم مجبور شدم قیدش رو بزنم...دلم خیلی سوخت...